قمر ز روی احترام بوسه به پای تو زند
سرد ترین خیال تو زخم به جان من زند
شمع وجود من شود آب تر از آب روان
پیچش موی تو برد فکر خیال این روان
باد صبای بی خیال نامه به تو نمی برد
بال کبوترم شکست نامه به تو که می برد
کاش که من گریه شوم به روی دست تو روم
نظر به سوی تو کنم پیچش موی تو شوم
لمس کنم خیال تو لطافت و صفای تو
دوباره بی خیال غم دست دهم به دست تو
دوباره می پرم ز خواب قصر آرزو من
ز سیل اشک روی من خراب آرزوی من
دوباره بوسه می زنم بجای پای مهر تو
اگر نظر به ما کنی شوم فدای مهر تو
شاعر : سامان ، تقدیم به کسی که او را دوستش دارمم
|